جدول جو
جدول جو

معنی علی حلاء - جستجوی لغت در جدول جو

علی حلاء
(عَیِ حَلْ لا)
ابن عبیدالله بن وصیف قاینی، مکنّی به ابوالحسین و مشهور به حلاء. وی از رؤسای فرقۀ امامیه بود و از مبرد روایت کرد. نسبت او به ’حلاوه’ است یعنی ساختن و فروش حلوا. (از تاج العروس: ’ح ل و’
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ خَ لَ)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین. واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 44 هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است جلگه و دارای آب وهوای معتدل و 105 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی تأمین می شود. و محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. صنایع دستی آنان بافتن قالی و جاجیم و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَذْ ذا)
ابن جعفر بن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنّی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و ساکن شیراز بود. وفات او پس از سال 410 هجری قمری بوده است. او راست: 1- کتابی در تجوید. 2- کتابی در قراآت هشتگانه. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 592)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
علی بن محمد. از راویان است. (ریحانه الادب ج 3 ص 316). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَلْ لا)
ابن احمد بن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی. نحوی و عالم فرایض بود و بسال 732 هجری قمری متولد شد. او راست: 1- شرح الکافی احمد نجاس، در نحو. 2- شرح الکافی، در فرایض. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1378. بغیهالوعاه ص 328)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ لَ)
ابن منصور بن طالب حلبی، ملقّب به دوخلهو مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن. وی ادیب و راوی بود و بسیار از اشعار را از حفظ داشت. در سال 351 هجری قمری در حلب متولد شد و مخارج زندگی او از راه تعلیم در شام و مصر تأمین می شد. او نامۀ مشهور به ’رساله ابن القارح’ را به ابی العلاء نوشت و ابوالعلاء جواب آن را که ’رسالهالغفران’ است، برای او نگاشت. یاقوت حموی گوید که: آخرین ملاقات من با علی بن طالب در سال 461 هجری قمری در تکیت بود. رجوع به معجم الادباءیاقوت چ قاهره ج 15 ص 83 و چ مارگلیوث ج 5 ص 422 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِ)
ابن محمد حلابی. محدث بود. (منتهی الارب). عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَصْ صا)
ابن محمد بن محمد بن ابراهیم خزرجی فاسی، مشهور به حصار و مکنّی به ابوالحسن. وی در فاس متولد شد و در سبته سکونت گزید و در شعبان سال 611 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- ارجوزه ای در اصول الدین و شرح آن ارجوزه، در چهار کتاب. 2- البیان فی تنقیح البرهان. 3- المدارک فی وصل مقطوع حدیث مالک. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 187. التکملۀ ابن ابار ص 686. نیل الابتهاج تنبکتی ص 200. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 705)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَدْ دا)
ابن محمد بن جعفر بن عنبسۀ حداد عسکری، مکنّی به ابوالحسن. از علمای قرن چهارم هجری بود و از جمله شاگردان او ابوعبدالله احمد بن محمد بن عیاش جوهری (متوفی در 401 هجری قمری) بوده است. او راست: 1- الکامل فی الاحکام. 2- من روی من النساء من آل ابی طالب. (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 295)
ابن محمد حداد مصری، مکنّی به ابوالحسن. او راست: حدیقه المنادمه و طریقه المناسمه، که در سال 1040 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 755). و نیز رجوع به طبسی (علی بن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَنْ نا)
ابن احمد بن محمد بنای دمیاطی. او راست: الذخائرالمهمات فی ذکر ما یجب الایمان به من المسموعات، که در 14 صفر سال 1090 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرست الخدیویه ج 2 ص 22)
ابن یحیی بن محمد بناء زیدی. از مفسران به شمار می رفت و در حدود سال 680 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: المنهج القویم فی تفسیر القرآن الکریم. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 261)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَرْ را)
ابن حسین بن علی عبسی فراء. مکنی به ابوالحسن. مورخ مصری و از فقهای مالکی. وی در سال 352 هجری قمری درگذشت. او را تاریخی است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِلْلی)
ابن سعید بن احمد بن یحیی مزیدی حلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به ملک الادباء و استاد شهید. شاگرد علامه. رجوع به ابوالحسن (علی بن سعید...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِلْ لی)
ابن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاووس علوی فاطمی حسینی حلی، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی و ملقّب به رضی الدین. رجوع به ابن طاووس و به علی (ابن موسی بن جعفر...) شود
ابن حسن بن عنتربن ثابت حلی، مشهور به شمیم و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شمیم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
علی الحال. علی ای حال. بر هر حال. در هر حال. به هرحال. رجوع به ’علی ای حال’ شود:
نوگشته کهن شود علی حال
ور نیست مگر که کوه شروین.
ناصرخسرو.
ور در جهان نیند علی حال غایبند
ور غایبند بر تن ما چون که حاضرند.
ناصرخسرو.
زین جهان مندیش و او راگیرکو به از جهان
سر به از افسر علی حال، ارچه نیکو افسر است.
عنصری.
گرگ بر اطراف این حظیره روان است
گرگ بود بر لب حظیره علی حال.
منوچهری.
دینار دهد، نام نکو باز ستاند
داند که علی حال زمانه گذران است
منوچهری
لغت نامه دهخدا